Friday, April 08, 2016
طنز: ماجرای خروس، شیر و روباه
خروس و شیرى باهم رفیق شده و به صحرا رفته بودند.
شب که شد، خروس برای خوابیدن روى یک درخت رفت و شیر هم پاى درخت دراز کشید.
هنگام صبح، خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد.
روباهى که در آن حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت آمده و به خروس گفت: بفرمائید پائین تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانیم!
خروس گفت: همان طور که مى بینى بنده فقط مؤذن هستم، پیش نماز پاى درخت است او را بیدار کن...
روباه که تازه متوجه حضور شیر شده بود، با غرش شیر پا به فرار گذشت.
خروس پرسید: کجا تشریف مى برید؟ مگر نمى خواستید نماز جماعت بخوانید؟
روباه در حال فرار گفت: دارم می روم تجدید وضو کنم!
Labels: Tanz
لطفا برای حمایت از ما از محصولات فروشگاه دیدن کنید: