Wednesday, August 13, 2014
جوک های خنده دار - سری 80
ﺭﻭﺯی ﺟﻮانی اﺯ اندیشمندی ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮا اﻧﺴﺎن ها این قدﺭ ﺑﺮای ﭘﻮﻝ، ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا می ﺁﺯاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺪی می کنند؟
اندیشمند ﻗﻮطی ﻛﺒﺮیتی اﺯ ﺟﻴﺐ ﺩﺭآﻭﺭﺩ، ﺳﻪ چوب ﻛﺒﺮﻳﺖ ﺭا در دست ﮔﺮﻓﺖ... اما سریعا ﺩﻭ چوب کبریت ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻗﻮطی ﻧﻬﺎﺩ. ﺁﻥ یک عدد چوب کبریت باقی مانده ﺭا ﻧﺼﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﺼﻔﻪ ﻛﻪ ﻧﻮک ﺗﻴﺰی ﺩاﺷﺖ ﻻی ﺩﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ:
...
نمی دانم!
حیف نون با مایو نشسته بوده سر سجاده!
بهش گفتن این چه کاریه؟
گفت می خوام غرق عبادت بشم!
پسرک توی تاکسی یک شکلات درآورد و خورد و بعد یکی دیگه و پشت بندش یکی دیگه.
مردی که کنارش نشسته بود بهش گفت: می دونستی زیادی شکلات خوردن برای دندون هات بده؟
پسرک در جوابش گفت: پدربزرگ من 135 سال عمر کرد.
مرد کمی فکر کرد و پرسید: یعنی به خاطر خوردن شکلات بود؟
پسرک: نه، پدربزرگم همیشه سرش به کار خودش بود!
آقای دست و دلباز به راننده تاکسی می گه: تا میدان امام چند؟ راننده می گه خودت و خانمت 2هزار تومان، بچه هاتم هیچی. آقای دست و دلباز می گه: بابا، شما سوار شین برین، من و مامانتون پیاده میایم!
حیف نون می ره دبی، سوار تاکسی می شه. وقتی که به نزدیکی مقصد می رسه، نمی دونه چه جوری به عربی بگه توقف کن، رسیدیم، می گه: صدق الله العلی العظیم!
اسدالله میرزا تو سریال دایی جان ناپلئون در مورد زنش می گه: سال اول اون قدر دوستش می داشتم که می خواستم بخورمش! سال سوم پیشمون شدم که چرا همون سال اول نخوردمش!
ﭘﺴﺮه ﺭﻓﺖ ﺗﻮی ﮐﻮﭼﻪ، ﺩﻳﺪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺩﻭﻗﻮﻟﻮﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ می کنه. ﻳﻪ ﺳﻴﻠﯽ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ و ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ این جاﻳﯽ و ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﻣﻨﻮ برد ﺣﻤﻮﻡ؟!
دختره از پسره می پرسه به قیافم می خوره چند سالم باشه؟
پسره می گه: 27 سال.
دختره ناراحت می شه، می گه:
من 22 سالمه.
پسره می گه:
5 سال دیگه به حرفم می رسی، ببین کی بهت گفتم!
فحش دادن حیف نون:
انگار از وحشی اومده!
بلبل درازی هم که می کنی!
هرچی هم که بزرگ تر می شه گنده تر می شه!
صداتو برای من داد نزن!
تو نه تربیت داری نه خانوادگی!
حیف نون با سرعت از جهنم برمی گشت، بهش گفتن چه خبره؟ گفت یا ابوالفضل! جهنم آتیش گرفته!
طرف وصیت می کنه: تمام اعضاء بدنم رو پس از مرگم اهدا کنید جز مغزم!
می پرسن چرا؟
می گه: عکس های خانوادگی توشه!
اگر هانیه توسلی و حامد کمیلی با هم ازدواج کنن بچه شون می شه دعای ندبه!
آﺑﺎﺩﺍﻧﻰ ﺯﻧﮓ می زﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ، ﻣﯽ ﮔﻪ: ما می خواهیم ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺠﻨﮕﯿﻢ.
ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ: ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﯾﺪ؟
آﺑﺎﺩﺍﻧﯽ: ﻣﻮ ﻭ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮐﻮﮐﺎﻡ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﺍﻡ.
ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ: ﺷﻤﺎ 6 ﻧﻔﺮ، ﻣﺎ 4 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯾﻢ... چه طوﺭ ﺑﺎ ﻣﺎ می جنگید؟
آﺑﺎﺩﺍﻧﯽ: صبر کن ﻓﮑﺮ می کنم ﺟﻮﺍﺏ می دم...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ آﺑﺎﺩﺍﻧﻰ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺟﻨﮕﯿﻢ.
ﺍﻭﺑﺎﻣﺎ: ﺗﺮﺳﯿﺪﯾﺪ؟
آﺑﺎﺩﺍﻧﯽ: ﻧﻪ ﻭﻟﮏ، ﺟﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ 4 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻧﻔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯾم!
حیف نون می ره باغ وحش، جلوی قفس میمونه شروع می کنه به ادا در آوردن که میمونه هم تکرار کنه... میمونه می گه: به جای این عنتر بازی ها بگو چه جوری فرار کردی که من هم فرار کنم!
فرستندگان: دنیا، محبوبه و 09355449428
Labels: Joke