Friday, July 18, 2014
گفتم از زشتی گفتارِ بدم، گفت: بیا (شعر)
گفتم از زشتی گفتارِ بدم، گفت: “بیا”
از سیه کاری رفتار بدم، گفت: “بیا”
گفتم از غفلت دل، از هوسم، از نفسم
صاحب آن همه کردارِ بدم، گفت: “بیا”
گفتم از سرکشیم، سینه سپر، داد زدم
نیستم خسته دل از کار بدم، گفت: “بیا”
گفتم از دوست گریزانم و در خود غرقم
دائما در پی پندار بدم، گفت: “بیا”
گفتم از گوهر ذکر تو ندارم بهره
غوطه ور مانده در افکار بدم، گفت: “بیا”
گفتم ای چشمه ی خوبی، سحری چشم گشا
نگر اعمال شرر بار بدم، گفت: “بیا”
گفتم ای صاحب این سفره که خوبان جمعند
گفته بودی که خریدار بدم، گفت: “بیا”
گفتم آینه شیطان شده بودم عمری
خسته از دست همین یار بدم، گفت: “بیا”
گفتم خدا ز دست دل من رنجیده
من همان عبد گنهکار بدم، گفت: “بیا”
با تشکر از فرستنده شعر: فرزانه
Labels: Other
لطفا برای حمایت از ما از محصولات فروشگاه دیدن کنید: