3Jokes . com

Funny Jokes, Funny Pictures

tmplt

خبرنامه

   RSS Feed  کانال تلگرام
   RSS Feed  فبسیوک
   RSS Feed  عضویت در خبرخوان
   RSS Feed  خبرنامه با ایمیل
   RSS Feed  راهنمایی




ارسال مطلب

جوک، اس ام اس و مطالب جالب خود را برای ما بفرستید.

فرستادن مطلب (کلیک کنید)

شماره ارسال SMS از طریق موبایل: 0935-6243988


تبادل لینک


Wednesday, December 18, 2013

اشعاری به مناسبت اربعین حسینی

بوی کربلا

بنازم آن که دائم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی‏ داند
که همچون دور دستان آرزوی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعین با گریه می ‏گوید
به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد
اگر چه برده از این سرزمین آخر دلی پرخون
ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته
به کف جامی‏ لبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش
همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد...

(عبدالعلی نگارنده)




قصه عشق

آن چه در سوگ تو ای پاک‏ تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سر خورشید بر آن نیزه خونین می‏ گفت
که چه‏ ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید
آن که با پای دل از قبله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی‏باک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند
سخن از قصه عشق تو ز لولاک گذشت

(نصراللّه‏ مردانی)




کاروان اربعین

آن چه از من خواستی با کاروان آورده‏ ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‏ ام
از در و دیوار عالم فتنه می‏ بارید و من
بی‏ پناهان را بدین دارالامان آورده‏ ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین‏ جا با فغان آورده‏ ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده‏ ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش‏ تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ‏ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آورده ‏ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده‏ ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آورده‏ ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه‏ ای از درد دل را بر زبان آورده‏ ام

(محمدعلی مجاهدی)




دل غمین

ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظه‏ ای که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمی‏ گرفت
در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زنده ‏مانده ام
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود

(محمدجواد غفورزاده)




خورشید هامون

ساربانا ز اشتران بگشای بار
لحظه‏ ای ما را به حال خود گذار
این که بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویه‏ ها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین
هم طراز آه گردون تا زمین
اشک می ‏ریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار
ماند و می ‏ماند به دور روزگار
گر فرات این جا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید بر هامون گریست

(مشفق کاشانی)




غوغای غم

بار بگشایید این جا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت
به به از این تربت مینو سرشت
ماه این جا واله و سرگشته است
و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
اربعین است اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غم‏ ها به پاست
گویی از آن خیمه ‏های نیم سوز
خود صدای العطش آید هنوز
هر کجا، نقشی ز داغ ماتم است
هر چه ریزد اشک در این جا کم است
باشد از حسرت در این جا یادها
هان به گوش دل شنو فریادها
تا قیامت کربلا ماتم سراست
حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست

(حبیب اللّه‏ چایچیان)




خون پاک

چرا گلزار و گلشن گشته غمناک
چرا گریان ز غم روح الامین است
مگر از شام آید کاروانی
که صوتش مُحرق قلب حزین است
جهان شد از چه ‏رو کانون ماتم
مگر از نو عزای شاه دین است
حسین آن کو به راه حق پرستی
چو بابش فرد بی مثل و قرین است
ز هفتاد و دو قربانی که او داد
ز یزدان در خور صد آفرین است
نیامد مثل او دیگر به گیتی
که بحر عشق را دُرّی ثمین است
ز قتل خویشتن احیای دین کرد
از آن رو محیی دین مبین است
وجودش مَفْخَر دین نبی شد
جنابش خاتم دین را نگین است
خدا بر خون پاکت خون‏بها شد
کسی را جز تو کی قدری چنین است

(ابوالحسن همدانی)




سوز دل

بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس، بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است
مطاف و کعبه دل‏ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است
که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل‏ ها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است

(جواد محدثی)




محراب محبت

باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین
این چه شوری‏ست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازی‏ست که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمت‏کده ماست حسین
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر
حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین
گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک
رقم مِهر تو بر صفحه دل‏ هاست حسین
دامن از شوق تمنّای تو، گلزار صفا
سینه از آتش سودای تو سیناست حسین
راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق
همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین
گر نه خون تو ثمر داد به میدان بلا
این همه شور شهادت به چه معناست حسین
تا به محراب محبت تو امامی، پیداست
خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین
غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال
قطره در قطره خونت همه دریاست حسین

(بهمن صالحی)




ارمغان کربلا

دیده خونبار دارد آسمان کربلا
هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی‏ست
تشنه کامی ‏ها به دشتِ بیکران کربلا
باغبان می ‏داند و گلچین، که از سوز عطش
می‏ رود بر باد، هر گل در خزانِ کربلا
از گلویِ نازکِ مرغ چمن خون می ‏چکد
بر فرازِ باغ و دستِ باغبان کربلا
سرپناهش جای گل، خار مغیلان می‏ شود
عندلیب خسته بی‏ آشیان کربلا
می‏ کند جا بر فراز نی ز بیداد زمان
مِهر و ماه و اخترانِ آسمانِ کربلا
از برای دردِ بی‏ درمان بیماران عشق
تربت خونِ خدا شد ارمغان کربلا
همچو «رودی» دامن از اشک بصر دریا کند
هر که می‏ جوید خبر از داستان کربلا

(حسین پروین مهر ، رودی)




آیینه

آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثه‏ ها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره‏ی خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبه ‏ی تو، حج تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزه ‏ی سرخ به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید

(رضا اسماعیلی)




لاله‏ های غصّه

باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونین‏تر شود
لاله‏ های غصه رنگین‏تر شود
بلبل این جا ناله‏ ها سر می‏ کند
لاله این جا چشم‏ها تر می‏ کند
اربعین غصه‏ های گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد
اربعین، فریاد احساست چه شد
اربعین از نینوای خون بگو
اربعین از اعتلای خون بگو
هان بگو از عشق، از معنای دین
وصف عباس آن مراد مومنین
ما فدای عشق بی‏ آلایش‏ت
ما به قربان تمام خواهشت
تو مراد عشق بی پایان شدی
قبله گاه و معبد پاکان شدی

(ساهره غلامی)




غروب آتشین

صد نوا خیزد ز نای نینوایت یا حسین
نغمه‏ های عشق باشد در نوایت یا حسین
می‏ زند آتش به قلب دوستانت دم به دم
داستان جانگداز کربلایت یا حسین
زد شرر بر قلب خونین تو در دشت بلا
داغ مرگ اکبر گلگون ‏قبایت یا حسین
جان فدا کردی به راه مکتب آزادگی
جان هر آزاده ‏ای گردد فدایت یا حسین
من چه در وصف تو گویم، ای شهید حق که هست
خونبهای خون تو خون خدایت یا حسین
کی شود ریزه‏ خور خوان خوانین، آن که هست
ریزه خوار خوان احسان و عطایت یا حسین
بس که مشتاق حریم با صفایت گشته‏ ام
پر زند مرغ دل من در هوایت یا حسین
در غروب آتشین دشمن پی غارتگری
زد شرر از ظلم و کین بر خیمه ‏هایت یا حسین

(محسن حافظی)




خون بها

چون تیر عشق جا به کمان بلا کند
اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند
در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست
احباب را به بند بلا مبتلا کند
بیگانه را تحمل بار نیاز نیست
معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند
تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست
دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق
با دوست کی معامله کربلا کند
یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند
تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند
آری کسی که کشته او این بود سزاست
خود را اگر به کشته خود خون بها کند
باللّه‏ اگر نبود خدا خون بهای او
عالم نبود در خورِ نعلین پای او

(حجة‏الاسلام نیّر تبریزی)




محشر

ای برافروخته از عشق رخت اختر ما
خاطراتی است ز دریای غمت دفتر ما
از سرت بر سر نی سرّ خدا سر می‏زد
ای حسین ای اثر بندگی‏ات بر سر ما
آتشی بر دل هر خشک وتر انداخته است
ماجرای لب خشک تو و چشم تر ما
ز شهیدان به خون خفته کویت ما راست
خاطراتی که نخواهد رود از خاطر ما
کاش می‏سوختم از سوز غمت تا شاید
ببرد باد به صحرای تو خاکستر ما
به سراپای تو ای مظهر ایثار قسم
که غمت شعله فکنده است ز پا تا سر ما
دیگران را غم محشر بود و ما را نیست
چون که آغاز به نام تو شود محشر ما
سر پرواز به کویت همه داریم ولی
بسته‏ اند ای پسر فاطمه بال و پر ما

(سید رضا مؤید)




رسید اربعین

باز دلم خون شد و چشمم گریست
آن که درین روز چو من نیست کیست؟
باز دگر باره رسید اربعین
جوش زند خون حسین از زمین
غرق تلاطم شده بحر محیط
یک سره درد است بساط بَسیط
شد چهلم روز عزای حسین
جان جهان باد فدای حسین

(محمدشریف صادقی، وفا)




قطره‏ ای از سبوی حسین

آبروی ما بود از آبرویت یا حسین
سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین
در گلستان وفا در جست و جو سرگشته‏ ایم
تا به وجد آییم ما یک دم ز بویت یا حسین
ما همه دیوانگان وادی عشق توییم
کاین چنین برخاست از ما «های و هو»یت یا حسین
ای که عالم جملگی مست تمنای تواند
قطره‏ ای در جام ما ریز از سبویت یا حسین
این دل سرگشته ما را به لطفت دست گیر
تا به کام خود رسد از جست و جویت یا حسین
عاشقان کربلا در حیرتند ای شاه دین
تا ببینند از نگاه عشق، رویت یا حسین
گرچه عاشق گشته بر اوصاف ناب تو، رسول
لیک باشد آرزویش، گفت و گویت یا حسین

(رسول لشکری نیا)




نی‏نوا

مانند نی نوای تو را مشق می ‏کنند
قومی که نینوای تو را مشق می‏ کنند
قومی ‏که در سکوت غریبانه این چنین
تکلیف آشنای تو را مشق می‏ کنند
با آن که از تمام جهت ندبه می‏ وزد
هر شب فقط دعای تو را مشق می‏ کنند
حتی کبوتران حرم، چشم در رهت
هر جمعه ردّ پای تو را مشق می‏ کنند
مردان آب در شب گهواره ‏های رنج
بی‏ تاب، های‏ های تو را مشق می‏ کنند
تا بانگ دسته‏ های عزادار می‏ رسد
این قوم نینوای تو را مشق می‏ کنند

(مریم سقلاطونی)

منبع: زائرین

Labels:



لطفا برای حمایت از ما از محصولات فروشگاه دیدن کنید:

Copyright by www.3Jokes.com