Tuesday, February 19, 2013
جوک های خنده دار سری 74
حیف نون به خاطر این که نیروی انتظامی دیش ماهواره اش رو نگیره، روش می نویسه:
بسم الله الرحمن الرحیم، آب گرم کن خورشیدى!
فرستنده: خلیل
حیف نون اومد از هواپیما پیاده شه، شلوارش افتاد پایین. زود کشید بالا، داد زد: کو اون خانمه که گفت کمربندها رو باز کنید؟ همینو می خواستی؟
فرستنده جوک: 0930xxxx657
حیف نون خفاش می بینه. از خنده غش می کنه. می گه: تا حالا موش چادری ندیده بودم!
حیف نون می ره دبی. می ره توی یه رستوران به گارسونه می گه: "الکباب." گارسون براش کباب میاره. بعد می گه: "الگوجه الاضافه." واسش میاره. آخر سر هم می گه "الآب!" واسش میاره، می خوره. بعد می گه چه قدر خوبه آدم زبون یه کشور دیگه رو هم بلد باشه! گارسونه می گه: اگه من ایرانی نبودم، بهت "الگ...وز" هم نمی دادن!
حیف نون می ره خواستگاری. ازش می پرسن نظرت راجع به مهریه چیه؟ می گه به نظر من دو تا ربع سکه به نیت دو طفلان مسلم!
فرستنده: 0933xxxx918
دختر: بابا! می تونم برم پیش دوستم درس بخونم؟
بابا: نه، نمی شه. برو توی اتاقت درس بخون.
دختر: چرا آخه بابا؟
پدر: برای این که سال ها پیش مامانت هم میومد پیش من درس بخونه!
خانمه سر قبر شوهرش با گریه می گفت: بچه ها لباس ندارن، کفش ندارن، کیف ندارن...
حیف نون رد می شده، می گه: می گما... این بابا مرده یا رفته دوبی جنس بیاره؟
حیف نون می ره تو داروخانه و می پرسه شما ”اسید استیل سالیسیلیک" دارید؟
فروشنده می گه: منظورتون آسپرینه؟
جواب می ده: آره، خودشه. اسمش همش یادم می ره!
حیف نون داشته گریه می کرده، می پرسن چی شده؟
می گه: پشیمونم. کاش به حرف بابام گوش کرده بودم.
می گن: مگه چی می گفت؟
می گه نمی دونم، گفتم که گوش نمی کردم!
فرستنده: 0930xxxx657
حیف نون داشت می مرد، به زنش گفت بعد از من فقط با مش قربون می تونی ازدواج کنی! زنش گفت چرا؟ حیف نون جواب داد: چند سال پیش، یه خر پیر داشت به من انداخت، می خواهم تلافی کنم!
فرستنده: 0930xxxx657
سفارش حیف نون به فرزندش: برو مسجد، هم نمازت رو بخون، هم کفش هاتو عوض کن!
فرستنده: کیانا
حیف نون ساعت نو می خره. دوستش ازش ساعت می پرسه. می گه: حالا هی بپرس تا خراب شه!
دکتر به حیف نون می گه زنت سکته ناقص کرده. می گه نکبت هیچ کاری رو درست انجام نمی ده!
فرستنده: لیالی
شادترین داستان کوتاه:
روزی مردی به دختری گفت: با من ازدواج می کنی؟ دختر گفت نه... و آن مرد یک عمر به خوبی و خوشی زندگی کرد!
فرستنده: مهدی
حیف نون می ره پیش دکتر متخصص. می بینه ویزیتش بیست هزار تومان شده!
به دکتر می گه: اگه تخفیف می دی، بگم کجام درد می کنه. و گر نه خودت بگرد پیداش کن!
حیف نون می ره ﺗﺎﯾﻠﻨﺪ، می خواسته ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﺸﻪ. ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﻬﺶ می گه: Ticket Please
حیف نون می گه: ﭼﯽ ﭼﯽ؟
ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ می گه: Ticket
حیف نون: ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﯽ، ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺾ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ: ﮐﺮﻩ ﺧﺮ!
ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ: ﻫﻮﯼ! ﻣﻨﻮ می گی؟ ﺁﺷﻐﺎﻝ!
ﺷﺨﺺ ﺳﻮﻣﯽ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می رﺳﻪ ﻭ می گه: ﺁﻗﺎﯾﻮﻥ ﭼﺮﺍ ﺩﻋﻮﺍ می کنید؟ ﺧﻮﺑﯿﺖ ﻧﺪﺍﺭﻩ تو ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻏﺮیب! ﺻﻠﻮﺍﺕ بفرﺳﺘﯿﻦ!
ﮐﻞ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ: ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻝ محمد.
حیف نون می ره پیش رئیس اداره و می گه: آقای رئیس! این اضافه حقوقی که به من دادین، در برابر این همه فعالیتی که من میکنم و دوازده تا بچهای که دارم خیلی کمه! رئیس می گه: در نظر داشته باش که ما اضافه حقوق رو به فعالیت توی اداره میدیم نه فعالیت توی خونه!
فرستنده: 09355449428
حیف نون شنای قورباغه می ره، لک لک میاد می خوردش!
فرستنده جوک: مهدی
مرد: قسم میخوری که منو به خاطر پول هایم دوست نداری؟
زن: هزار تومان بده تا قسم بخورم!
چند دلیل عمده کشته شدن سربازان شهر حیف نون اینا:
۱- آزمایش ماشه تفنگ!
۲- پرتاب اشتباهی ضامن به جای نارنجک!
۳- سوراخ کردن ماسک شیمیایی برای ورود بهتر هوا!
۴- دنبال کردن پروانه در میدان مین!
۵- نگاه کردن به داخل لوله تفنگ جهت اطمینان از خروج صحیح گلوله!
علت بعضی ها نیز هنوز فاش نشده...!
فرستنده: 09355449428
زن به شوهرش: عزیزم! نظرت راجع به عشقمون چیه؟
شوهر: سعی کن ستاره ها رو بشماری، خودت می فهمی!
زن: وای عزیزم! یعنی بی نهایت؟
شوهر: نه عزیزم! یعنی تلف کردن وقته!
فرستنده: آذر
حیف نون می گه: ما آخر نفهمیدیم این حقوق بشر رو کی به حسابمون می ریزند؟!
یه روحانی تو اتوبوس موعظه می کرد که باید اسلام را پیاده کنیم...
آقاهه که اسمش "اسلام" بود از ته اتوبوس می گه: تو فضولی اسلام رو نکن، اسلام بلیط داره!
فرستنده: وحید
حیف نون می ره سلمونی، با صاحب سلمونی دعواش می شه. صاحب سلمونی می گه: ری...دم به پولی که تو دادی. حیف نون هم می گه: من هم ری...دم به سری که تو زدی!
فرستنده جوک: الهام
جوک های سری 73 |
Labels: Joke