Thursday, July 07, 2011
پـَـ نه پَــ! (سری 1)
رفتیم بلیت لندن بگیریم، زنه می گه سیاحتیه؟
می گم پـَـ نه پَــ، زیارتیه می خوام برم امامزاده سید ریچارد!
با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی می فروشه؛ نوبت ما که می شه طرف می گه: شمام عسل می خواین؟ پـَـ نه پَــ، دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم!
تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه آدم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد می گه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـ نه پَــ، دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه!
زنگِ خونه رو می زنم مامانم می پرسه می خوای بیایی تو؟ پـَـ نه پَــ، میخوام ببینم اف اف سالمه یا نه!
رفتیم پایگاه انتقال خون می گه شمام اومدین خون بدین؟ پـَـ نه پَــ، ما پشه ایم اومدیم مهمونی!
ساعت 5-4 صبح زنگ زده... گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب می دم... می گه خواب بودی؟ پـَـ نه پَــ، داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان می گفتم صدام گرفته!
خونمون رو عوض کردیم به بابام می گم کی واسه خونه خط می گیری؟
می گه خط تلفن؟
پـَـ نه پَــ، خط نستعلیق روزی دو بار هم از روش بنویسیم!
برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین؟
پـَـ نه پَــ، اومدم فرار مایکل اسکوفیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم!
تو این گرما که سگ تب می کنه رفتم سوپر مارکت می گم یه ایستک بدید، یارو می گه خنک باشه؟
پـَـ نه پَــ، گرم بده می ریزم تو نعلبکی خنک بشه!
می گه امتحانِ چی داری؟ میگم وصایا، می پرسه وصایای امام؟
پـَـ نه پَــ، وصایای الیزابت تیلور!
داریم لوازم می زاریم توی ماشین که بریم مسافرت. همسایمون می گه دارید می رید مسافرت؟
پـَـ نه پَــ، قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم!
به مامانم می گم قوری کجاست؟ می گه می خوای چای بخوری؟
پـَـ نه پَــ، می خوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش در اومد!
رفتم فروشگاه می گم سیخ داری؟
می گه برا کباب؟
پـَـ نه پَــ، برا خاروندن دیافراگمم، از تو دهنم می خوام!
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم می رم، بابام می گه می ری بنزین بزنی؟ پـَـ نه پَــ، می رم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه!
مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش رو به بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه: مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـ نه پَــ، کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس!
یارو تو مترو داره چراغ قوه می فروشه، صداش کردم اومده می گه چراغ قوه می خوای؟ پـَـ نه پَــ، یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای با هم بخوریم!
به دوستم می گم ببین تُن ماهی تاریخ انقضاش کی است؟ می گه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـ نه پَــ، تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس، می خوام واسشون جشن سالگرد بگیرم!
بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون می ره، بردیمش اورژانس پرستار می گه آوردین بستری کنین؟
میگم پـَـ نه پَــ، آوردیم خون بده، بریم!
تو لباس فرم منو دیده می گه سربازی؟
پـَـ نه پَــ، عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم!
در پارکینگ و باز کردم برم تو، یارو اومده جلوش پارک کرده می گه می خوای بری تو؟ پـَـ نه پَــ، در رو باز کردم هوای کوچه عوض شه!
تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه، رفیقم اومده می گه داری تعمیرش می کنی؟
پـَـ نه پَــ، دارم با گِیج روغن درد و دل می کنم!
اومده از خواب بیدارم کرده می گه خوابی؟
پـَـ نه پَــ، دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم، نصف شبی!
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش. دکتر می گه می خوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـ نه پَــ، اومدیم بکوبیمش، 3 طبقه بسازی!
Labels: Tanz