Wednesday, July 25, 2007
شعر عشقولانه 2
اي دوست دلت هميشه زندان من است
آتشكده عشق تو از آن من است
آن روز كه لحظه وداع من و توست
آن شوم ترين لحظه پايان من است
تو را گم کرده ام امروز
و حالا لحظه هاي من گرفتار سکوتي سرد و سنگينند
و چشمانم نمي داني چه غمگينند
چراغ روشن شب بود برايم چشمهاي تو
نمي دانم چه خواهد شد
پرازدلشوره ام بي تاب و دلگيرم کجا ماندي؟
که من بي تو هزار بار در هر لحظه مي ميرم ...
کاش آن لحظه که تقدیم تو شد همه هستی من،
می سپردم که مواظب باشی.
جنس این جام بلور است.
پُر از عشق وغرور است...
اگر بازیچه شود می شکند ...می شکند
Labels: Nice
لطفا برای حمایت از ما از محصولات فروشگاه دیدن کنید: